نی نی نازمون

شب یلدا

سلام خوشگل مامان خوبی جیگرم؟امسال اولین یلدایی بود که پیش مامان و بابا بودی پسر گلم و  من و بابایی خیلی خوشحال بودیم شبو هم خونه عمه مهینت دعوت بودیم آخه تولد پسر عمت بود خوشگلمممممممممم.   و تو هم رفته بودی.ههههههههههههههههههه قبل از اینکه بریم خونه عمه رفتیم بیرون و برات کلی خرید کردیم ایشالا عکس سیسمونیتو هم بزودی میذارم منتظرم که وسایلت کامل بشه بعدا از اتاقت عکس بگیرم بذارم تو وبلاگت مامانی.   راستی یه خبر دیگه فندقم دیروز وارد 20 هفتگیت شدی.هوراااااااااااااااااااااااااااااااا پسر گلم تا حالا نصف راهو با هم اومدیم ایشالا بقیه راهو هم به خوبی و خوشی با هم سپری کنیم و بیای بغلممممممممم .بابایی هر روز بیقرارتر میشه...
1 دی 1390

19 هفتگی عشقمممممممم.

سلام موش موشیه مامان خوبی جیگرم؟؟؟؟؟؟پارسا جونم امروز 18 هفتگیت هم تموم شد و وارد هفته 19 شدی.            دیگه واسه خودت آقایی شدی هاااااااااااااااااا. ولی یه کمی تنبلی و کمتر تکون میخوری مامانی دوست داره بیشتر تکوناتو حس کنه آخهههههههه خیلی خیلی دوستت داره ودلش واسه ورجه وورجه های فندوقش تنگ میشه فقط گاهی وقتها خودتو سفت میکنی. هههههههههه آخه آقا پسری میخوای بگی قوی هستی.ههههههههههههه اینم عکسته گلم تو الان این شکلی هستی. ...
23 آذر 1390

پارسا کوچولوی خوشگلممممممم

سلام ملوسک مامان خوبی فدات بشم امروز 18 هفتتو تموم کردی گلم. امروز وقت سونوت بود پسر گلم و ساعت 6.5 بعداز ظهر وقت داشتیم و قرار بود که من فندقمو ببینم. خلاصه رفتیم سونوگرافی ولی اونجا خیلی خیلی شلوغ بود و دو سه ساعتی منتظر موندیم تا نوبتمون بشه بالاخره رفتیم داخل و دکتر سونو کرد و تو رو نشونمون داد و همه جای بدنتو یکی یکی واسه من وبابایی توضیح داد و تو هم هی داشتی دستاتو واسه مامان و بابا تکون میدادی قربون اون دستهای کوچمولو برم عسل من.     ...
21 آذر 1390

فندق مامان

سلام پسملیه خوشگلم خوبی فدات شم؟؟؟؟؟؟پسر گلم از وقتی که جنسیت شما رو فهمیدیم همش با بابایی در مورد اسمت حرف میزنیم که اسم این فندق کوچولو رو چی بذاریم بابایی اول پوریا رو دوست داشت منم میگفتم پارسا ولی الان اونم پارسا رو دوست داره و به احتمال زیاد اسمتو پارسا میذاریم عسلکم          پس از این به بعد شدی پارسا کوچولو الهی فدات بشم ملوسکم خیلی خیلی دوستت دارم اینقدر دلم میخواد روزا زودتر بگذره تا ببینمت بغلت کنم بوست کنم بابایی بیشتر از من مشتاق دیدنته پارسا جووووووووونم ...
21 آذر 1390

پسملیه خوشگل مامانی و بابایی

سلام پسمل نازم خوبی فدات بشم؟؟؟؟؟منو ببخش چند روزی نتونستم بیام و واست چیزی بگم خوشگلم پریروز با بابایی داشتیم میرفتیم خونه مامان جون اینا که تصمیم گرفتیم بریم سونو تا ببینیم جنسیت فسقلیمون معلوم میشه یا نه رفتیم دکتر واسه 7.5 بعدازظهر وقت داد. خلاصه ساعت 7.5 رفتیم سونو ولی شیطونکم اینقدر شلوغی میکردی که بیچاره دکتر نمیتونست اصلا بفهمه الهی مامان قربون اون ورجه وورجه هات بره بالاخره معلوم شد که نی نی کوچولیه من گل پسررررررررررررررررره.فدات بشم من وبابایی بی صبرانه منتظر بدنیا اومدنتیم. ...
4 آذر 1390

عزیزم امروز وارد هفته 13 شدیم.

ملوسکم دیروز وقت دکترت بود که برام سونو و آز غربالگری نوشت.امروز  هم بابایی از سر کار  برگشت و با هم رفتیم سونو زیاد شلوغ نبود بعد از یه ساعت نوبتمون شد و رفتیم داخل و دکتر سونو کرد وشما رو نشون داد خوش به حالت نی نی کوچولو بابایی خیلی مهربونی داری خیلی دوستت داره از دیدنت خیلی ذوق زده شده بود و یواشکی ازت فیلمبرداری کرد. صدای قلب کوچولوتو هم برامون باز کرد الهی قربون اون قلبت برم من که تند تند هم میزد ضربان قلبت هم 159 بود بابایی جنسیتتو پرسید ولی دکتر گفت هنوز خیلی کوچولویی و 3 هفته بعد معلوم میشه که دخملی یا آقا پسمل امیدوارم هر چی هستی صحیح وسالم باشی از اونجا هم رفتیم من آز دادم اومدیم خونه.خدارو شکر دکتر گفت که سالمی...
20 آبان 1390

هفته هشتمممم

عزیزکم تو دیشب خیلی ما رو ترسوندی آخه حال مامانی خیلی بد بود و مریض شده بود.امروز صبح با بابایی رفتیم دکتر و دکتر سونو کرد و گفت که چیزیت نشده و من برای اولین بار وروجکمو دیدم و خیالم راحت شد بابایی هم خیلی خوشحال شد فقط دکتر گفت که بیشتر استراحت کنم و مواظبت باشم قربونت برم بابایی منو برد خونه مامان جون اینا تا اونجا استراحت کنم و حالم خوب بشه ده روز موندم خونه مامان جون تا شما حسابی قوی بشی و بعدش بابایی اومد دنبالم و برگشتیم خونه خودمون. ...
20 آبان 1390